۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

تفاهم و سوئش


زنم گفت : صبح‌بخیر عزیزم !
همان‌طور که به صورتش خیره بودم گفتم : خجالت نمی‌کشی ؟ شب تا صبح زیر گوشم ویزویز می‌کنی و نمی‌ذاری بخوابم . پریشب هم اینقدر خون مادرم رو خوردی و اذیتش کردی که گفت : من دیگه خونه‌ی شما نمی‌خوابم و سرصبح پاشد رفت . الانم با پررویی تموم اومدی نشستی سر میز صبحونه‌ی من ؟ الان حالت رو جا میارم .
بعد هم محکم زدم توی گوش زنم که جا خالی داد و فرار کرد !
او هم به سراغ مانتوش رفت در حالی که می‌گفت : باشه ! دستت درد نکنه . خلایق هر چه لایق . من ویزویز می‌کنم یا تو که صدای خر و پفت تا دوتا کوچه اون‌ورتر می‌ره ؟ من مادرت رو اذیت می‌کنم یا اون که فکر می‌کنه تحفه‌تبرکش رو از چنگش درآوردم ؟ راست می‌گفت مادرم که اینا وصله‌ی تن ما نیستن . تف به من که به جای اون همه خواستگار پولدار زن تو یه‌لاقبا شدم ...
من که تازه فهمیدم چه دسته‌گلی به آب دادم گفتم : ببین ! به جون مادرم با تو نبودم ! با اون پشه بودم که روی صورتت نشسته بود .
پشه آن طرف‌تر پرواز می‌کرد و به حرف‌های زنم گوش می‌داد .

۴ نظر:

  1. گفته باشم من هیچ ارتباطی بین پرحرفی خانوما و ویز ویز پشه پیدا نکردما... خواستم فکر بد نکنی. ولی در کل دمش گرم. حقش بوده. (این که کی؟! برداشت آزاده)

    پاسخحذف
  2. مردک *********
    .
    .
    .
    کلمه ها و ترکیب های تازه:

    ******** = یه عالمه فحش بد!

    پاسخحذف
  3. فاصله تفاهم و سوئش به قدر بالهای پشه گسترده است
    گیر نده! خواستم یه جمع بندی نهایی بکنم

    پاسخحذف
  4. خوب بود
    اما کاش این داستان رو از زاویه دید یک زن مطرح می کردی.

    پاسخحذف

بوگو، خجالت نکش ...