زنم گفت : صبحبخیر عزیزم !
همانطور که به صورتش خیره بودم گفتم : خجالت نمیکشی ؟ شب تا صبح زیر گوشم ویزویز میکنی و نمیذاری بخوابم . پریشب هم اینقدر خون مادرم رو خوردی و اذیتش کردی که گفت : من دیگه خونهی شما نمیخوابم و سرصبح پاشد رفت . الانم با پررویی تموم اومدی نشستی سر میز صبحونهی من ؟ الان حالت رو جا میارم .
بعد هم محکم زدم توی گوش زنم که جا خالی داد و فرار کرد !
او هم به سراغ مانتوش رفت در حالی که میگفت : باشه ! دستت درد نکنه . خلایق هر چه لایق . من ویزویز میکنم یا تو که صدای خر و پفت تا دوتا کوچه اونورتر میره ؟ من مادرت رو اذیت میکنم یا اون که فکر میکنه تحفهتبرکش رو از چنگش درآوردم ؟ راست میگفت مادرم که اینا وصلهی تن ما نیستن . تف به من که به جای اون همه خواستگار پولدار زن تو یهلاقبا شدم ...
من که تازه فهمیدم چه دستهگلی به آب دادم گفتم : ببین ! به جون مادرم با تو نبودم ! با اون پشه بودم که روی صورتت نشسته بود .
پشه آن طرفتر پرواز میکرد و به حرفهای زنم گوش میداد .
گفته باشم من هیچ ارتباطی بین پرحرفی خانوما و ویز ویز پشه پیدا نکردما... خواستم فکر بد نکنی. ولی در کل دمش گرم. حقش بوده. (این که کی؟! برداشت آزاده)
پاسخحذفمردک *********
پاسخحذف.
.
.
کلمه ها و ترکیب های تازه:
******** = یه عالمه فحش بد!
فاصله تفاهم و سوئش به قدر بالهای پشه گسترده است
پاسخحذفگیر نده! خواستم یه جمع بندی نهایی بکنم
خوب بود
پاسخحذفاما کاش این داستان رو از زاویه دید یک زن مطرح می کردی.