دستش را دور گردنم انداخت و ادامه داد : عزیزم ! خیلی دل تنگت بودم . سه ماه نبودی . میدونی که برام خیلی سخت بود . گفتم : آره ! درکت میکنم . برای منم سخت بود . ولی میدونی که سفرهام کاریه و اجتنابناپذیر . تو هم بهتره از این به بعد بیشتر دقت کنی . من همیشه احتیاط میکنم . تا حالا فقط یه بار این مشکل واسم پیش اومده ولی تو بار پنجمته . بیشتر مرا به خود فشار داد و با لحن لوسی گفت : میدونی که اون لحظه آدم تو حال خودش نیست . نمیدونم چطور اتفاق افتاد . منو ببخش . بوسیدمش و آرام دلداریاش دادم : مهم نیست ! یه چک مینویسم که فردا کارو تموم کنی . فقط یه جای مطمئن انتخاب کن . او هم مرا بوسید و گفت : تو بهترین شوهر دنیایی ! امیدوارم یه روز از خودت حامله بشم .
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
البته اگه زن های دیگرو حامله نکرده باشی!!
پاسخحذفآقاهه که گفته فقط یه بار این مشکل براش پیش اومده .
پاسخحذف;))))
پاسخحذفخیلی چیز دسته خریه این قضیه !!
پاسخحذفو زندگی همچنان با تنوع بی نظیری ادامه داشت
پاسخحذفدر این موارد قدیمیا میگن باید اول خودش کارشو تموم کنه بعد باخیال راحت بذاره بره :)
پاسخحذفبه هر حال گاهي پيش ميااد ديگه. اتفاقه. ميفته. قضابلا بود
پاسخحذفآخر تفاهم بود
پاسخحذفمی چندشییییم
پاسخحذفبعدش که گندش در می اد ادم به گه خوردن می افته اون موقس که زنگ می زنی به رفیق پزشکت بعد می گه خب چرا نمی ری مجوز بگیری
پاسخحذفو تو فقط لبخند می زنی اینجوری اییییییم
این دفعه شرمنده، آدم خجالت می کشه چیزی بگه!
پاسخحذفگندش که در بیاد دیگه با چک و سفته هم پاک نمیشه !!
پاسخحذفخیلی خوش بینانه به قضیه نگاه کرده یارو !!
دو زوج عاشق به این ها میگن
پاسخحذفخوب ممکنه دلش خواسته با یکی دیگه بخوابه. به شوهرش چه مربوط؟
پاسخحذفبهخدا داستاننویسی فقط بهسبکِ موپاسان نیست! همیشه ضربهی غافلگیرکننده آخر متن جواب نمیده.
پاسخحذف