۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

بوی کولر آبی

بوی کولر آبی که در خانه می‌پیچید ، به یاد لذتی عجیب می‌افتم . به یاد وقتی که امتحانات خرداد ماه تمام می‌شد و تابستان گرم و مهربان دریچه‌ی آزادی و بازی را به رویم می‌گشود . به یاد دوچرخه‌سواری از صبح تا شب بدون این‌که خسته بشوم ، بدون این‌که گرمم بشود . به یاد خاله بازی با دوست عزیزم نکیسا و بنفشه و نیلوفر عروسک‌هایمان . به یاد فوتبال بازی کردن با پسرهای قلدر محل و بازنده شدن . به یاد استپ-هوا بازی کردن با ده‌ها دختر و پسر دیگر تا ساعت 12 شب و بعد هم با تهدید و زور به خانه رفتن . به یاد نقشه کشیدن با نکیسا برای اذیت کردن مریم . به یاد بازی کردن نقش‌های هر کارتونی که می‌دیدیم و دعوا کردن سر خوشگل‌ترین و زرنگ‌ترین دختر کارتون ، دعوا کردن سر سارا کورو ، جولیا ، پرین ، ماریان و ... . به یاد مسافرت‌های طولانی . به یاد بالا رفتن از درخت شاتوت . به یاد پز دادن سر معدل بالاتر . به یاد کلاس نقاشی و زبان رفتن . به یاد لذت و بی‌خیالی و بازی ...
زنده شدن این خاطرات ، هر سال با راه انداختن کولر آبی اتفاق می‌افتد و چند روزی مرا در رویا فرو می‌برد .

۶ نظر:

  1. زبون ژاپنی رو دیدی یه کلمه مینویسن خودش یه کتابه این بوهه هم که اینطوری بوده!

    پاسخ دادنحذف
  2. خیلی نامردیه !
    من اینقدر دلم برا این بو تنگ شده.

    پاسخ دادنحذف
  3. بغض گلوی ما را می فشارد به سختی!!!!!

    پاسخ دادنحذف
  4. مولانا: سلام. سوژه جالبی بوداما خوب تمامش نکردی. یعنی با عمق خاطراتی که گفتی خیلی زود مطلب تمام شد. عبارت پسرهای قلدر همسایه‌ها جالب نبود و بهتر بود می نوشتی: پسرهای قلدر همسایه یا پسرهای قلدر محل. در مجموع خوب بود. متشکرم.

    پاسخ دادنحذف
  5. بوی کولر نوستالژی گریه آورانه ای داره برام. کلا تابستون دپ زذگی حاد میابم از هجوم نوستول و اینا :((

    پاسخ دادنحذف

بوگو، خجالت نکش ...