بوی کولر آبی که در خانه میپیچید ، به یاد لذتی عجیب میافتم . به یاد وقتی که امتحانات خرداد ماه تمام میشد و تابستان گرم و مهربان دریچهی آزادی و بازی را به رویم میگشود . به یاد دوچرخهسواری از صبح تا شب بدون اینکه خسته بشوم ، بدون اینکه گرمم بشود . به یاد خاله بازی با دوست عزیزم نکیسا و بنفشه و نیلوفر عروسکهایمان . به یاد فوتبال بازی کردن با پسرهای قلدر محل و بازنده شدن . به یاد استپ-هوا بازی کردن با دهها دختر و پسر دیگر تا ساعت 12 شب و بعد هم با تهدید و زور به خانه رفتن . به یاد نقشه کشیدن با نکیسا برای اذیت کردن مریم . به یاد بازی کردن نقشهای هر کارتونی که میدیدیم و دعوا کردن سر خوشگلترین و زرنگترین دختر کارتون ، دعوا کردن سر سارا کورو ، جولیا ، پرین ، ماریان و ... . به یاد مسافرتهای طولانی . به یاد بالا رفتن از درخت شاتوت . به یاد پز دادن سر معدل بالاتر . به یاد کلاس نقاشی و زبان رفتن . به یاد لذت و بیخیالی و بازی ...
زنده شدن این خاطرات ، هر سال با راه انداختن کولر آبی اتفاق میافتد و چند روزی مرا در رویا فرو میبرد .
زبون ژاپنی رو دیدی یه کلمه مینویسن خودش یه کتابه این بوهه هم که اینطوری بوده!
پاسخحذفخیلی نامردیه !
پاسخحذفمن اینقدر دلم برا این بو تنگ شده.
بغض گلوی ما را می فشارد به سختی!!!!!
پاسخحذفمولانا: سلام. سوژه جالبی بوداما خوب تمامش نکردی. یعنی با عمق خاطراتی که گفتی خیلی زود مطلب تمام شد. عبارت پسرهای قلدر همسایهها جالب نبود و بهتر بود می نوشتی: پسرهای قلدر همسایه یا پسرهای قلدر محل. در مجموع خوب بود. متشکرم.
پاسخحذفبوی کولر نوستالژی گریه آورانه ای داره برام. کلا تابستون دپ زذگی حاد میابم از هجوم نوستول و اینا :((
پاسخحذف...
پاسخحذف